روشهای ریز مقیاس نمایی آماری، بهمنظور پیشبینی متغیرهای اقلیمی مانند دما، به دلیل اهمیت این فاکتورها، در برنامهریزی و مدیریت محیطی کاربرد وسیعی دارند. در این پژوهش کارایی مدل ریزمقیاس نمایی آماری ( SDSM ) در پیشبینی پارامترهای دمایی مورد بررسی قرار گرفته است. دادههای مورد استفاده در این پژوهش شامل دادههای دمای کمینه، بیشینه و میانگین ایستگاههای سینوپتیک کرمان و بم، دادههای NCEP و دادههای مدل HadCM۳ ) دادههای نسل سوم مدل جهانی اقلیم تحت سناریوی A۲ و B۲ ) برای دوره پایه (۲۰۰۱-۱۹۷۱ میلادی) میباشد. از ۱۵ سال اول دادهها (۱۹۸۵-۱۹۷۱) برای واسنجی و از ۱۵ سال دوم (۲۰۰۱-۱۹۸۶) برای ارزیابی نحوه عملکرد مدل استفاده شده است. به کمک دادههای HadCM۳(A۲) و HadCM۳(B۲) ، دما برای سه دوره (۲۰۳۹-۲۰۱۰)، (۲۰۶۹-۲۰۴۰) و (۲۰۹۹-۲۰۷۰) پیشبینی و با دوره پایه مقایسه شده است. معیارهای آماری ارزیابی کارایی مدل مانند میانگین خطای مطلق، مجذور میانگین مربعات خطا، ضریب ناش- ساتکلیف و تحلیل نتایج خروجی مدل HadCM۳ ، نشان داد که این مدل در منطقه خشک نسبت به منطقه فراخشک از کارایی بالاتر و دقت قابل قبولی برای پیشبینی دما برخوردار است. همچنین نتایج بیانگر افزایش دما در تمام ماههای سال برای هر دو ایستگاه میباشد.
وجود روابط مکانی بین متغیرهای اقلیمی با عوارض طبیعی مانند ارتفاع باعث شده تا جستجوی گرادیانها اولین گزینه در پهنهبندی آنها باشد. اما در مناطق بزرگ وجود گرادیانهای متعدد و نبود شناختی از آنها باعث میشود تا پژوهشگران از روشهای درونیابی قطعی و زمینآمار استفاده کنند. رگرسیون وزندار جغرافیایی یکی از روشهایی است که میتواند گرادیانهای موضعی را به خوبی شناسایی کند و درصورت وجود گرادیان، دقت درونیابی را افزایش دهد. بر این اساس پژوهشی انجام شد تا با در نظر گرفتن میانگین ۳۰ ساله دمای هوا و رطوبت نسبی ۲۴۰ ایستگاه همدیدی و اقلیمشناسی در ایران، دقت این روش با سایر روشهای درونیابی در پهنهبندی این دو پارامتر اقلیمی ارزیابی شود. نتایج این بررسی در مورد دمای هوا که تحت تأثیر ارتفاع میباشد نشان داد که نتایج درورنیابی به کمک روش رگرسیون وزندار جغرافیایی با دیگر روشهای درونیابی اختلاف معنیداری دارد در حالی که این اختلاف در مورد رطوبت نسبی مشاهده نشد و این میتواند به دلیل نبود رابطه مشخصی بین ارتفاع و رطوبت نسبی باشد.
فقدان ایستگاههای هواشناسی در نقاط مرتفع در مناطق کوهستانی، امکان استفاده از روش رگرسیون خطی در پهنهبندی دمای هوا در مقیاسهای زمانی مختلف را با مشکل مواجه ساخته است. لذا در این مطالعه، به بررسی دقت روشهای کریجینگ، کوکریجینگ و میانگین متحرک وزنی با توانهای ۲ و ۳ در تهیه توزیع مکانی دمای هوا در مقیاسهای ماهانه و سالانه در مقایسه با روش رگرسیون خطی پرداخته شده است. بدین منظور از دادههای یک دوره آماری ۲۵ ساله (۱۳۸۰-۱۳۵۵) استفاده شد. مقایسه نتایج با استفاه از شاخصهای مجذور مربعات باقیمانده، دقت و انحراف و بررسی مفهوم فیزیکی مقادیر برآورد شده صورت گرفت. نتایج این مطالعه نشان داد استفاده از متغیر کمکی ارتفاع در روش کوکریجینگ میزان شعاع تاثیر را ۲۸% افزایش داده است. همچنین، علیرغم بیشبرآورد مقادیر دمای هوای ماهانه و سالانه با روش کریجینگ، اختلاف معنیداری در سطح پنج درصد بین شاخصهای ارزیابی در دو روش کریجینگ و کوکریجینگ وجود نداشت. بررسی نتایج ارزیابی روشهای منتخب، قابلیت دو روش مذکور در مقایسه با روش رگرسیون خطی در پهنهبندی دمای هوا در منطقه کارون را به اثبات میرساند. تحلیل نقشههای همدمای ماهانه و سالانه با روش کریجینگ، کاهش مقادیر دمای هوا از نواحی شرقی به غربی را نشان میدهد.
نوسانات در روند متغیرهای هواشناسی از جمله بارندگی و دما یکی از ویژگیهای چرخه اتمسفری است، ضمن اینکه کاهش شدید بارندگی و دورههای خشک ناشی از آن، تأثیرهای منفی بسیاری بر منابع آب میگذارد. نوسانات اقلیمی در یک منطقه اثرات شدیدی بر منابع آب و خاک میگذارد. امروزه پذیرفته شده که بروز هر گونه تغییر در سیستم اقلیمی در مدیریت منابع آب و خاک مهم است. در میان عناصر اقلیمی، بارش بیشترین نوسان را دارد، این مسئله به ویژه در کشور ایران که بارش متوسط سالانه آن ۲۵۰ میلیمتر است، اهمیت بیشتری دارد. دورههای کمآبی و پرآبی به خصوص دورههای کم آبی از دیر باز محدوده حوزه آبخیز رودخانه کاجو را تحت تأثیر قرار داده است و به دلیل تداوم زیاد آن با آسیبها و خسارات فراوانی همراه بوده است. هدف از انجام تحقیق تعیین روند تغییرات دما، بارش و دبی این حوزه آبخیز طی یک دوره آماری ۲۰ ساله است. از آزمون ناپارامتری من- کندال برای تعیین روند این متغیرها استفاده شده است. نتایج حاصل نشان میدهد بارش منطقه دارای روندی نزولی، دما دارای روندی صعودی، و دبی رودخانه طی این دوره آماری دارای روندی کاهشی است.
مدلهای گردش عمومی به عنوان منبع اصلی شبیهسازی اقلیم، دارای شبکه محاسباتی با ابعاد بزرگ بوده و قادر به ارائه اطلاعات قابل اعتماد برای مدلسازی هیدرولوژیکی نمیباشند. برای پرداختن و رفع چنین محدودیتهایی از روش ریزمقیاس نمایی استفاده می شود. در پژوهش حاضر، شبیهسازی اثر تغییر اقلیم بر رفتار بارش و دمای ایستگاه سینوپتیک سیرجان در استان کرمان، مورد ارزیابی قرار گرفت. در ابتدا عملکرد مدل شبکه عصبی مصنوعی بهمنظور ریزمقیاسنمایی متغیرهای اقلیمی پیش بینی شده توسط مدل گردش عمومی CanESM۲ مورد آزمون قرار گرفت. در ادامه با استفاده از مناسب ترین مدل ها مقادیر دما و بارندگی متوسط ماهانه برای دوره های آتی تحت سناریوی RCP ۴,۵ پیش بینی و بررسی گردیدند. نتایج نشان داد که برای متغیر دما ساختار مدل شبکه عصبی با تعداد ۲ لایه پنهان، ۸ نرون، تابع محرک تانژانت و لوگسیگموئید و همچنین الگوریتم آموزش لونبرگ-مارکوات دارای بیشترین کارایی و مقادیر RMSE، NS و R۲ به ترتیب برابر با ۳۸۷/۰، ۹۷۳/۰ و ۹۱۷/۰ بوده است. همچنین برای متغیر بارش نیز ساختاری با تعداد ۲ لایه، ۸ نرون، تابع محرک تانژانت و لوگ سیگموئید و الگوریتم آموزشی لونبرگ-مارکوات عملکرد مناسب تری داشت و مقادیر RMSE، NS و R۲ به ترتیب برابر با ۸۶۷/۲، ۸۴۹/۰ و ۹۲۴/۰ می باشند. سایر نتایج نشان داد که تا سال ۲۰۹۹، میانگین دما در سناریوی RCP ۴,۵، ۳ درجه سانتیگراد افزایش خواهد یافت و بیشترین افزایش مربوط به ماه اگوست به مقدار ۹/۴ و کمترین افزایش مربوط به ماه آوریل به مقدار ۸/۱ میباشد. نتایج، همچنین افزایش قابل توجه در میزان بارش ژوئیه تا نوامبر و کاهش بارش در ماه های مارس و می را نشان داد. با این وجود در مقیاس سالانه، تغییری در میزان بارندگی رخ نخواهد داد.
امروزه با توجه به اهمیت موضوع تغییر اقلیم، بررسی روند داده های اقلیمی و هیدرولوژیکی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. هدف از این پژوهش بررسی کارایی روشهای مختلف حذف تأثیر خودهمبستگی در بررسی روند پارامترهای دما، بارش و دبی ایـستگاه های منتخـب در شرق حوزه آبخیز گرگانرود استان گلستان میباشد. بهاین منظور، علاوه بر استفاده از آزمون من- کندال معمولی، از آزمونهای ناپارامتریک MK-PW، MK-TFPW، MK-VCA، MK-SA و MK-HSA برای تحلیل روند استفاده شد. همچنین، برای تعیین شیب خط روند و شناسایی نقاط جهش، به ترتیب از تخمین گر شیبسن و آزمــون من- کندال دنباله ای (SQMK) استفاده شد. نتایج نشان داد که مقادیر بارش و دما در تمام ایستگاهها روند صعودی دارند که این روند برای پارامتر دما در ایستگاههای لزوره و رامیان معنی دار میباشد. همچنین، دبی جریان ایستگاه ارازکوسه روند نزولی معنی دار دارد. اسـتفاده از آزمونهای ناپارامتریک باعـث کـاهش آمـاره Z شد. در اکثر ایستگاهها روش MK-PW کمترین مقدار احتمال معنیداری دارد و این روش به همراه روشهای MK-VCA و MK-TFPW عملکرد بهتری داشته و توانستند احتمال خطای نوع اول را کاهش دهند. در ایستگاههایی که وجود خودهمبستگی مرتبه اول و بالاتر معنی دار تایید نشد، روشهای MK-PW و MK-VCA نتایج یکسانی داشتند. روش MK-TFPW به دلیل محاسبه خودهمبستگی بعد از حذف روند، رفتار متفاوتی از خود نشان داد. بررسی نقاط عطف در آزمون من- کندال دنباله ای نشان داد که در ایستگاه های باران سنجی ارازکوسه، رامیان، نوده، تمر و قزاقلی نقطه شروع روند،به ترتیب سالهای ۲۰۰۰، ۱۹۸۷، ۱۹۸۸، ۲۰۰۱ و ۲۰۰۱ میباشد که تنها در دو ایستگاه تمر در سال ۲۰۰۵ و قزاقلی در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ در سطح ۵% معنی دار شد. در ایستگاه های دماسنجی، نقطه جهش روند متفاوت میباشد و در تمام این ایستگاهها زمان افزایش دما در سال ۱۹۹۳ همزمان با نقطه جهش روند کاهش دبی در ایستگاه ارازکوسه است.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به (پژوهشنامه مدیریت حوزه آبخیز (علمی-پژوهشی می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Journal of Watershed Management Research
Designed & Developed by : Yektaweb